چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد
زیبایی های دنیا از آمدن تو پیدا شد ، روزها گذشت و چهره زیبایت در آسمان دلم آفتابی شد
دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد ، همه زیبایی های دنیا با
آمدن تو می آید و اینگونه زندگی با تو زیبا میشود ، اینگونه چشمانم با دیدن
یکی مثل تو عاشق میشود
و امروز روز میلاد دوباره تو است ، در این هوای ابری نیز خورشید در لابه لای ابرها به انتظار دیدن تو است…
و این لحظه قشنگترین ساعت دنیاست ، و این ماه درخشانترین ماه دنیاست که تو را درون تصویر نورانی اش میبیند
آمدی به دنیا و دنیا مات و مبهوت به تو مینگرد ، همه جا را سکوت فرا گرفته تا خدا صدای تو را بشنود
صدای دلنشین تو در لحظه شکفتنت ، عطر حضورت فرا گرفته همه زمین را…
تو یک رویایی که حقیقت داشتنت معرکه است ، داشتن یکی مثل تو معجزه است
،امروز روز میلاد دوباره تو است و من خیلی خوشبختم از اینکه مال منی…
جز این احساسات چیزی در دلم نمانده ، این هدیه تا آخر عمرم در دلم مانده که دوستت دارم و قلبت این شعر عاشقانه را تا آخرش خوانده ….
شعری با عطر احساست ، به لطافت دستانت، به زیبایی چشمانت ، هدیه من به تو در روز میلادت
تویی قطره بارانم که گلستان کرده ای باغ وجودم را و امروز یک روز مقدس است که مدتها به انتظار آمدنش نشستم …
عشق من منتظرم بیایی تا عاشقانه تو را در آغوش بگیرم و بفشارم تو را ، تا
بگویم خیلی دوستت دارم و بگیرم دستانت را ، تا بگویم تا ابد مال منی و
ببوسم لبهایت را ، تا احساسم را به تو هدیه دهم و تبریک بگویم روز تولدت
را…. تولدت مبارک عشق من….ر
شیرین ترین عشق دنیا
…
بیا تا مقدسترین عشق دنیا را به همگان نشان دهیم.
بیا تا طعم شیرین ترین عشق دنیا را بچشیم.
بیا تا بهترین لحظه ها را در عشقمان مهیا کنیم.
بیا تا گرمی عشقمان را در قلبهایمان احساس کنیم.
بیا تا عشقی یکدل و یکرنگ داشته باشیم.
بیا تا غروب غم انگیز عاشقان را با نشان دادن معنی واقعی عشقمان به همگان زیبا کنیم.
بیا تا فاصله عاشقان را با ثابت کردن معنای واقعی عشق را از بین ببریم
و فاصله بین عاشقان را کم اهمیت جلوه دهیم.
بیا تا ثابت کنیم ما می توانیم در میان تمام عاشقان برای همیشه عاشق بمانیم.
بیا تا در میان فصلهایمان فصل خزانی نداشته باشیم و تمام لحظه ها و فصلها بهاری بیش نباشد!
بیا تا شبهای با هم بودنمان را پر از ستاره کنیم.
حالا بیا که همدیگر را باور کرده ایم!
راه عاشقی
…
اگر می خواهی عاشق شوی قلب را آماده حرفهای صادقانه کن…
اگر می خواهی عاشق شوی با اراده کامل به عشقت بگو که دوستش داری…
اگر می خواهی این عشقت برای همیشه پایدار بماند دروغ و نیرنگی را از صحنه عاشقی ات پاک کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی احساسات را از وجودت دور نگه دار و سعی کن از ته دلت عاشق شوی…
اگر می خواهی عاشق شوی بیا و تا آخر راه عاشق باش…
با صداقت با یکرنگی با یکدلی…
بیا و برای رسیدن به عشقت با سرنوشت مبارزه کن با سختی ها مقابله کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی درد و دلهایت را صادقانه به عشقت بگو…
به ظاهر نگو که دوستش داری از تمام وجودت بگو که دوستش داری… نیازی به فریاد نیست از ته دلت بگو عاشقی…
اگر می خواهی عشقت پاک و مقدس بماند بی ریا عاشق شو…
نیازی به ابراز احساسات با کلمه های احساسی نیست…
تنها باید نسبت به عشقت و دوست داشتنت پایدار باشی تا بتوانی به آنچه که می خواهی برسی…
تنها از ته دل عاشق باش…!!!
سافری از بهشت
…
خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟
این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟
این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟
این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟
این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟
این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟
خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟
چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست.
هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.
خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!
خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر
از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق
خوانده میشود؟
او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟
او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.
او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.
با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ریلهای آن بودند.
من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام!
نامه عاشقانه
…
سر آغاز نامه عاشقانه با نام یارم می نویسم صادقانه.
از عشق می نویسم از صفایش ، از محبت می نویسم از وفایش ، از دلش می نویسم ، از نگاهش.
در همان لحظه اول که تو را دیدم عاشقت شدم، عاشق آن چهره ماهت شدم ، عاشق آن قلب تنهایت شدم.
عاشق حرفهای پر مهرت شدم، عاشق چشمهای زیبایت شدم.
در همان لحظه بیادماندنی دلم به دست و پایم افتاده بود که بیایم با تو دردو
دل کنم . چیزی در دلم مانده و غوغا به پا کرده که موقع درد و دلهایم به تو
خواهم گفت…!
می خواهم بگویم دوستت دارم، عاشقت هستم.
درهمان لحظه اول که تو را دیدم احساسی در دلم داشتم!
احساس می کردم چشمانت به من می گویند بیا باهم باشیم ، از هم بگوییم ، بادل باشیم.
چشمانت به من می گویند بیا و با عشق همسفر باش!
ای هستی ام ، ای یاورم ، ای دلدار زندگی ام زودتر بیا و در قلبم خانه کن.
بیا و قلبم را آرام کن. بیا تا دلم خون نشده ، تا گل خونمون همش پرپر نشده!
بیا سر قرارمان ، قرار هر روز و هر شبمان.
نامه ام را برایت بر روی بهترین کاغذ زندگی می نویسم با جنس اعلا.
اما نامت را بر روی دیواره سرخ قلبم تا ابد نگه خواهم داشت.
.راز یک عاشق
…
قدم می زد درون رویاهایش ، دردو دل می کرد با آرزوهایش ، صحبت می کرد با همزبانش. ساده بود و بی ریا ، خسته از یک فریاد بی صدا!
دوست داشت در یک جا گم شود، جایی که درآن مهر و محبت حس شود.
لابه لای دفتر خاطره هاش ، خاطره ای بود که نمی خواست پرپر شود ، سوخته شود
، واز بین رود . خاطره اش راز بود که نمی خواست فاش شود ، یا از آن دفتر
سیاه پاک شود. هم صدایی نداشت تا بگوید فریادش را! بگوید راز دلش را!
همزبانش تنهایی بود ، در نگاهش بارانی بود ، در دلش چه غوغایی بود.
بی بهار به سر می کرد ، با زمستان سفر می کرد. شبها دلهره داشت روزها قهقه
داشت. در دلش راز و نیاز بر لبان نسخه ای بود. نسخه ای که نامش غصه بود.
غم با او همسفر شد آرزوهایش همه دربه در شد. عشق را سراسیمه در قلب گرفت.
با عشق همسفر بود ، بی عشق مثل جاده پر خطر بود.
روزها باعشق هم سخن بود ،شبها در آغوش عشق گرم گرم بود.
مدتی گذشت…
در دلش رازی پنهان بود،راز گل و آتش بود. رازش را می خواست فاش کند ،
آرزوهایش را سحرخیز کند. یک سخن بر زبان آورد ، هر دو آرزویش بر باد آورد.
در نگاه عشقش بارانی شد، قلبش از عشق خالی شد.
عشقش با کس دیگر همسفر شد ، چون عشق تنهایی سرد سرد شد.
می خواست با عشقها زندگی کند ، می خواست دو رنگ باشد و تحسینش کند.
اما سرنوشت اینچنین نخواست هر دوعشق را از او می خواست ، بعد از آن هیچ کس با او هم سخن نشد ، هیچ عشقی با او همدل و هم صحبت نشد!
.لحظه جدایی گل
…
ما باید از هم جدا شویم. باز هم صحبت از جدایی!
این بار این جدایی رنگ دیگری است ، حس دیگری است . این بار این جدایی ، جدایی گل است از شاخه خشک.
شاخه خشک به آن گل امید بسته بود ، به خاطر عطر وبوی آن گل ؛اما اینک که این گل باید از شاخه جدا شود ، شاخه خشک ، خشکتر میشود.
لحظه جدایی همیشه دلگیر است ، اما جدایی ما دلگیرتر و غمگین تر.
ما وابسته ایم به هم این وابستگی مقدس بین ما باعث شده به هم دلبسته شویم.
دلت مهربان است ، دلت درد دل مرا گوش می دهد و با دوای محبتش آن را آرام میکند.
ای گلم مرا تنها نگذار! این شاخه خشک زندگی که دیگر امید به زندگی ندارد را تنها نگذار.
اما حرف من بی هوده است چون این گل باید از من جدا شود.((این گل باید از
شاخه اش جدا شود.)) هیچ گلی بر روی شاخه اش نمی ماند یا پرپر می شود یا جدا
می شود.
تو گلی هستی که هیچگاه پرپر نمی شوی و همیشه گلی با همان زیبایت ، و با همان عطرو بوی عاشقی ات . تو گلی جدا شدنی هستی .
گل نرگسی که با غبانی خواهد آمد و تو را از شاخه خواهد چید!
کاش آن باغبان من بودم ، کاش صاحب آن گل من بودم!
کاش این گل با شاخه اش در خانه عطر و بوی عاشقی می دادند.
اما این گل از شاخه جدا خواهد شد و شاخه از تنهایی و دلتنگی خواهد مرد و گل
در گلدانی دیگر گل می دهد و به زندگی اش ادامه می دهد و عطر و بوی عاشقی
را به خانه دیگری خواهد برد. این هم سرگذشت گل و شاخه خشک !
گل نرگس همیشه گل خواهد ماند . و شاخه از خشکی خواهد مرد.
تو هم مثل گل مریم باغبانی خواهد آمد و از شاخه جدایت خواهد کرد.
افسوس که این دنیا با من خوب نیست و با ساز من نمی رقصد!
عشق برای زنان حقیقتی پایدار وبدون تغییراست که هیچگاه از بین نخواهد رفت حتی در طول جریان کارهایی که هیچ ارتباطی با عشق ندارد.البته مسئله عشق برای مردان قابل تفکیک است.عشق برای مردان امری قراردادی است که در بخشی از وجودشان ریشه دارد.زنان نبایدخودشان را آگاه به عشق نشان دهند چرا که زنان اغلب در حالت عشق وعشق ورزی قراردارند حال مهم نیست این حالت را بیان کنند یا نکنند.اما در مقابل ان مردان خودشان را مجبور میکنند تا این حالت را آگاهانه از خود بروز دهنداگرزنان عشق را از هرچیزی با اهمیت تر بداننددیگر زندگی نخواهند داشت وفردی وابسته ونا امید خواهند بودودر نهایت نتیجه میگیرن که همسرشان زنی نیازمندوابسته وبیمار است که تا این اندازه به آنها توجه میکند درمثال زیرشما از چگونگی عملکرد زنان ومردان در حفظ روابط شان نشان میدهند.فرض کنیدکه ضمیر خود آگاه مردان وزنان مانند خانه هایی با اتاقهای زیاد است که هر اتاق مخصوص تمرکز به یک موضوع خاص میباشدمثلا اتاق کار وفعالیت است,اتاق بدن,اتاق تفریحوسرگرمی اما هر یک از اتاقهای زنان را اتاق عشق در نظر بگیریدبا وجود آنکه هریک از اتاقها به فعالیت خاصی اختصاص داشته باشددر این صورت کل فضای خانه را عشق فرا میگیرد.امادرمورد مردان فقط یک اتاق عشق وجود دارد که برای تفکر به وضعیت عشق ورابطه اشان باید اتاقهارابه طور آگاهانه ترک گویند تا به اتاق عشق برسندزنان با وجود آنکه میدانند همسرشان آنهارادوست دارند اما زمانی که کنار همسرشان نشسته اند وخواهان یا رابطه رمانتیک هستند او هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهدبنابرین حلاجی این واکنش ازطرف همسر برای زن سخت است در نهایت زن از مرد میپرسدآیا مشکلی پیش آمده عزیزم.پاسخ میدهد نه هیچ مشکلی سپس زن متوجه میشود در ارتبا ط احساسی با همسرش موفق نبوده است چرا که با وجود تلاش بسیار زن مرد هیچ توجهی به او نمیکند در اینگونه از شرایط زن در اتاقهای عشق تنها مانده وخواستار یک ارتباط عاشقانه است اما همسرش در اتاق عشقش نیست.شاید اودر اتاق فعالیتش است ومشغول بررسی مشکلات زندگی وزن خواهان یک ارتباط رمانتیک اما مرد نمیخواهد چراکه مشغول یکی دیگر از اتاقهای ذهنش است البته تا زمانی که زن مفهوم اتاق عشق رانداند وآن را درک نکند نمیتواند همسرش را در آن لحظه از نظر احساسی در کند ودر نهایت زن فکر میکند که همسرش اورا طرد میکندودر صورتی که واقعیت امر اینگونه نیست.بدترین قسمت داستان این است که وقتی زن همسرش را احساساتی نبیند تصور میکند که از نظر ایجادارتباط با وی ناموفق بوده است. که اینگونه نیست فقط زن احساسی تر از مرد است ومرد بیشتر درگیر مسائل زندگی است مردان در این موارد دورا ه دارند
1.اگرمیتوانید به اتاق عشقتان برویدالته البته اگر تغییر موقعیت از اتاقی به اتاق دیگر برایتان مناسب است وبا رفتار ی محبت آمیزاز احساساتش استقبال کنید.
2.شما میتوانید با لحن ملایم وبا واکنش مناسب به او بفهمانید که دراتاق دیگری مثل اتاق کامپیوتر هستیدوبعداز اتمام کارهایتان حتما اورادراتاق عشق ملاقات میکنید
زندگی را به خوشی بگذرانید زیرا چه غمگین باشیم چه خوشحال میگذرد چه بهتر است که بیخیال وخوشحال باشیم
وفا داری امروزه کیمیا شده بیاییدبرپیمانی که بسته ایم وفادار بمانیم
سعی کن به کسی که واقعا دوستت دارد خیانت نکن وبا بودن او به کس دیگری فکر نکن
خنده بر هر درد بی درمان دواست
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت . . .
.
.
.
متن عاشقانه و زیبا
اینجا آسمان صاف تا قسمتی رومانتیک، همراه با غبار دوستی است
توده ای سلام به سمت شما در حرکت است
و احتمال ریزش بوسه دور از انتظار نیست !
.
.
.
برمستی من حد سزاوار زدند
با شک و یقین تهمت بسیار زدند
حلاج شدم ولی به کفرم سوگند
دلتنگ تو بودم که مرا دار زدند . . .
.
.
.
گاه نمیدانم چه پیامی را بهانه کنم تا از حال آنکه روحم با اوست آگاه شوم
این بار که دلتنگی را بهانه کردم ،فردا را چه کنم ؟
.
.
.
من آن مجنون تنهای غریبم
که از سهم دودستت بی نصیبم
به دل گفتم که روزی خواهی امد
ولی دل میداند اورا می فریبم . . .
.
.
.
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل که دادم به یارم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود . . .
.
.
.
یک کلمه است با دنیایی از مسئولیت،
گفتنش هنر نیست،
مسئولیت پذیریش هنراست . . .
.
.
.
گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها، ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند
دوست دارم این لبخند های بیگاه… و آن بعضی ها را…
.
.
.
دلم در حلقه غمها نشسته / زبانم بسته و سازم شکسته
وجودم پر ز شعر عاشقانست / تورا می خواهم و این ها بهانست . . .
.
.
.
دلبرا هر طرفی در طلبت رو کردم/هر چه گل بود به عشق رخ تو بو کردم
آفتابا به سر عاشق دلخسته بتاب/تا نگویند که بیهوده هیاهو کردم . . .
.
.
.
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت :
” او یقینا پی معشوق خودش می اید “
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :
” مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد “
عشق قربانی مظلوم ” غرور ” است هنوز . . .
.
.
.
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند.
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید.
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا “حس زیبا دیدن” همان عشق است
.
.
.
میخواهمت چنانکه شب خواب را / می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
حتی اگر نباشی می آفرینمت / چنانکه التهاب بیابان سراب را . . .
.
.
.
دستم بـه سمـت ِ تلفُـن مـیرود و
بـاز میگـردد
چـون کودکـی که به او گفتهاند
شیرینـی روی میـز
“مــال ِ مهمانهـاست”
.
.
.
دل نزد تو است اگرچه دوری ز برم / جویای توام اگر نپرسی خبرم
خالی نشود خیالت از چشم ترم / در قلب منی اگرچه جای دگرم . . .
.
.
.
غم ساخت کار دل، ز نوا می توان شناخت / ظرف شکسته را، ز صدا می توان شناخت
.
.
.
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
بااشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . . .
.
.
.
خیره است چشم خانه به چشمان مات من
خالی است بیصدا و سکوتت حیات من
حق السکوت میطلبد از لبان تو
چشمان لا ابالی و لبهای لات من !
.
.
.
یارم از من بی سببب رنجیدورفت/گریه را دید و برمن خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت/قصه ناگفته هارا نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش/مثل باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من/غنچه ای نشکفته را برچید و رفت . . .
.
.
.
آن عشق که دیده گریه و آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه کن که جان و دل من
جز یادی و حسرتی چه اندوخت ازو . . .
.
.
.
سلامتیه حرفایی که نه میشه اس ام اس کرد
نه تو چت تایپ کرد
نه میشه پای تلفن گفت
حرفایی که فقط مال وقتیه
که تو رو در آغوش دارم . . .
.
.
.
وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست
پس به وسعت تمام ناگفته ها دوستت دارم . . .
.
.
.
پیوسته دلم دم به هوای تو زند / جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید / هر برگی از آن بوی وفای تو زند . . .
.
.
.
عشق ،یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم
زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم
آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود
پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم !
.
.
.
برای تو، من یک اشتباه بزرگ در زندگیت بودم!
برای من، تو همیشه بزرگترین افتخار زندگیمی !
.
.
.
کار سختی ستْ دوست نداشتنِ تو
باید برای خودم
کار دیگری دست و پا کنم . . .
.
.
.
عشق یعنی جسم و جانم مال تو / عشق یعنی پرسش از احوال تو
عشق یعنی از خودم من خسته ام / عشق من ، به تو دل بسته ام . . .
.
.
.
اس ام اس عاشقانه
فیزیک بعدترها ثابت می کند
در روزهای بارانی
جای خالی آدم ها بزرگتر می شود . . .
.
.
.
جدیدترین اس ام اس های عاشقانه
کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید
عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب
بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم
این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب .